-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1384 01:36
تو را من چشم در راهم.
-
عمق تنهایی وجورم
شنبه 14 خردادماه سال 1384 16:21
خواستم بگم دلم برات تنگ شده جونم میخوام ببینمت نمیتونم
-
اری تو رفتی
شنبه 14 خردادماه سال 1384 10:23
در شبی غمگین تر از من قصه رفتن سرودی تا که چشمم را گشودم از کنارم رفته بودی آ ری تو رفتی بی آنکه بپرسی چرا؟ و من به رفتننت ایمان داشتم . من یقین داشتم اگر بگویم , می روی . حال تو رفته ای و من مانده ام , آیا درست بود که به تو بگویم یا نه؟ با همه اینها اینک وجدانم راحت است , راحت از اینکه به تو دروغ نگفتم و هیچ پنهانی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1384 16:37
دل شکسته رو عزیز دل شکسته میشناسه نگاه پنهون شب و نگاه خسته میشناسه سلام مدتها پیش به تو قول دادم اگر تو بیایی , برایت ساز بزنم. من برای تو به دنبال ملودی بودم تا با آن بتوانم احساسم را برایت بگویم و تنها ملودی که همه احساسم در آن بود , تنهاترین کوچه قلبم بود . زیرا که کوچه قلبم چشم انتظار رهگذریست و می خواهد آن رهگذر...
-
تولد بهار
شنبه 7 خردادماه سال 1384 16:35
سلامی بهاری : روزی که بهار به خانه ام آمد . بهار با دسته ای گل سرخ . نمی دانم که آیا او می دانست که من عاشق گل سرخم یا با من هم احساس بود , گلها را در گلدان گذاشتم. بهار شکفته بود و همه جوانه هایش از خواب بیدار شده بود . آری بهار زیبا تر از همیشه بود و من این زیبایی را در تمام وجودش و عطر تنش احساس کردم . لحظه ای درنگ...